فاتولز - جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
نـــَــه خــــوبیم نـــَــه بــَـــدیم


نـــَــه خــــوبیم نـــَــه بــَـــدیم

 

روزی در راه مدرسه به خانه خودروی سیاه رنگی جلوی پایم ترمز کرد،مردی از داخل آن با سرعت پیاده شد و با حالت خصمانه به من حمله کرد ومن دیگر نفهمیدم که چه شد.

بدنم درد میکرد میخواستم چشمانم را باز کنم اما نمی توانستم دست هایم از پشت بسته بود و تازه فهمیدم که چشمانم هم با دستمال سیاهی بسته است،هنوز چند لحظه ای از به هوش آمدنم نگذشته بود که صدای باز شدن دری آهنین آمد و بعد صدای قدم های چند نفر.

چشماشو وا کنین بیارینش بیرون.

آنها چشم های مرا باز کردند وبه اتاق دیگری بردند آنجا چند صندلی آهنی بود یکی از آنها مرا هل داد روی یکی از صندلی ها.

میترسیدم نمی دانستم آنجا کجاست این آدم های وحشتناک چه کسانی اند و اصلا با من چه کار دارند.

 یکی از آنها با صدای بلند گفت:مامانت اعلامیه ها رو کجا قائم کرده؟

من میترسیدم گفتم :نمیدونم.

اون دیگه سؤال نکرد با چیزی شبیه شلاق به من حمله کرد من صدای گریه ها ، فریادها و سوزش زخم های شلاق را هرگز فراموش نمیکنم.

یه سطل آب بریزید روش تا به هوش بیاد.

آب سردی بود ، زخم های بدنم را بیشتر سوزاند، شنیدم کسی فریاد میزند و به در میکوبد صدا آشنا بود.

 مادرم ،

این صدای مادرم بود او مرا صدا میکرد چشم هایم را باز کردم کنار راهرویی افتاده بودم لباس هایم خونین بود آنها مرا دوباره بردند و اینبار بدن زخمی ام را با سیگارهایشان سوزاندند.

وقتی دیگر جانی در بدنم نمانده بود مرا در پتویی پیچیدند و داخل سلولی انداختند ناگهان دست گرمی صورتم را لمس کرد،خدایا مادرم بود او مرا بوسید و اشک میریخت مادرم زخم هایم رابا دستانش نوازش میکرد اما،دست مادر.....

نه مادر از من زخمی تر و خونین تر بود سرم را روی پای مادرم گذاشتم و بعد از روز ها عذاب چند ساعتی خوب خوابیدم .

شکنجه های وحشیانه ی من و مادرم تمامی نداشت هروقت من را برای شکنجه می بردند مادرم نماز میخواند و هر وقت مادرم را می بردند من آیت الکرسی میخواندم روز ها میگذشت تا اینکه سر و صدای زیادی در پیچید و بعد درهای سلول ها یکی پس از دیگری باز شد و چند خانم و آقا که شباهتی به نگهبانان نداشتند به مهربانی پیش ما آمدند و مارا به بیمارستان بردند.

من بعد ها در بیمارستان فهمیدم که انقلاب اسلامی پیروز شده است و همه کسانی که ما را شکنجه کرده بودند به سزای اعمالشان رسیدند.

و امسال سی و پنجمین سال پیروزی انقلاب اسلامی است سی امین سالی که لذت و وحدت و همدلی را می چشیم.

این شادی بزرگ گوارای وجودتان سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی مبارک باد.

 

 


پنج شنبه 10 بهمن 1392| 16:42 |pooya| |